بالاخره داد نويسندهها درآمد. اين را از پست حسنشهسواري فهميدم. اگر تا چند سال پيش ناشر و نويسنده و رسانه اخمهايشان براي ارشاد بود حالا کم و بيش روبهروي هم ايستادهاند. رد پاي اين اتفاق را ميشد از دو سال پيش در وبلاگستان ديد. در اين سه سال که درگير چاپ کتابهايم هستم و گاهگاهي نويسندههاي نوپا را ديدهام کمتر پيش آمده که بحث مافياي ادبي به ميان نيايد. بخشي از اين قضيه طبيعيست. جامعه ادبي ما هم با همان فرهنگي زندگي ميکند که جامعه تجارت خرد ما، که جامعه پزشکيمان، که جامعه مهندسيمان. اگر فساد اخلاقي و باندبازي در مابقي زيرمجموعههاي اين مملکت بيداد ميکند چرا در جامعه ادبيمان نکند؟ البته ناگفته پيداست که در اين جامعه هم مثل بقيه بخشهاي ايران بزرگ جزيرههاي کوچکي وجود دارد که درش جمعي از آدمهاي خوب با سيستمي کم و بيش سالم زندگي ميکنند که دغدغهشان کارشان است و بس.
به نظرم اعتراض نويسندهها نشانه خوبيست. اين نشان ميدهد تعادل رخوتناک جامعه ادبي بهم خورده. اين نشان ميدهد بخشي از اعضاي جامعه ادبي خواستار تغيير در اين نظام است. و احتمالا اگر بيحب و بغض با شکايت نويسندهها مواجه شويم نتايج مطلوبي به دست ميآوريم. قطعا بخشي از مشکل فعلي جامعه ناشر- رسانه- نويسنده، متوليان فرهنگي جامعهاند. شهسواري به درستي به موضوع اشاره کرده. اگر بيست مجله ادبي داشتيم. هم نويسندهها فضاي بيشتري براي نشان دادن خودشان و اثرشان داشتند و هم تعدد مجلات طيف وسيعتري از سليقهها را ميتوانست پوشش دهد. بايد اين موضوع را جدگانه به بحث گذاشت. چقدر امکان راهاندازي مجلات ادبي و حمايتشان و حفظشان وجود دارد. چرا نويسندهها از مجلات اينترنتي استقبال نکردند؟ چه راهکاري براي بازکردن فضاي ادبي وجود دارد؟
اما آن عامل خارجي تنها مسئله جامعه ادبيمان نيست. اعتراض نويسندهها نشان اينست که جريان نشر و نقد کارآمد نيستند. در طول سه سال گذشته سه کتاب را براي چاپ به چهار نشر معروف در تهران بردم و کم و بيش در هر چهار نشر با مشکلات يکسان مواجه شدم. اول اينکه معرف شما ميتواند تاثير به سزايي در پذيرفته شدن کتاب شما داشته باشد. اين به تنهايي به معني باندبازي نيست اما اگر تعداد واسطههاي نشر و جامعه نويسندهها محدود به چندنفر با ذائقه ادبي مشابه شود باند بازي معنا پيدا ميکند. اگر نسبت آثار ادبي کلاسهاي داستاننويسي به محصولات ادبي مستقل عدد قابل ملاحظهاي باشد و معلمان کلاسها اتفاقا واسطههاي نشر باشند، باندبازي فرضيه پررنگي ميشود هر چند که ممکن است اصلا محلي از اعراب نداشته باشد. دوم اينکه برخورد ناشران با نويسندگان در بسياري از موارد نه تنها برخورد برابر نيست بلکه محترمانه هم نيست. حداقل دو نشر معروف را ميشناسم که ناشر در برگه قرارداد براي چاپ اول کتاب اول نويسنده هيچ حق تاليفي قائل نميشود. ناشران کمتر خودشان را موظف به پاسخگويي ميدانند. کتابها در حالي رد ميشوند که هيچ دليلي براي رد شدنشان از سوي ناشر ارائه نميشود، گاهي کتابها رد ميشوند بدون آنکه خوانده شوند. گاهي ناشر ماهها نويسنده را چشمانتظار پاسخ ميگذارد. گاهي در حاليکه تا ساعت هفت ديشب خبر داشتيد کتابتان هنوز در دفتر نشر باز نشده بوده، نه صبح خبردار ميشويد کتابتان براي چاپ در نشر مورد نظرتان امتياز کافي را از هيآت داوران کسب نکرده. واقعيت اينست که موضع نويسنده در بسياري از نشرها اگر پاي معرف پر زوري در ميان نباشد مانند ارباب رجوع بيچارهايست که براي يک امضا جلوي هر کس و ناکسي گردن کج ميکند. معطلي درازمدت نويسنده قبل از ماجراي نفسگير مجوز بدبينيها را افزايش ميدهد و در نتيجه دلخوريها به فحاشي ميکشد.
اينها يک سوي ماجراست. سوي ديگر ماجرا اينست که فقط چند ناشر در حوزه ادبيات داستاني شناخته شدهاند. چرا فقط چند ناشر معروف به گروه نقد و تبليغ اصحاب رسانه دسترسي دارند. چرا فقط چند ناشر به سيستم پخش خوب کتاب دسترسي دارند. همين مسئله سيل نويسندهها را به چند نشر محدود ميکشاند. نشر طبيعتا از عهده مطالعه دقيق کتابها برنميآيد. در نتيجه واسطهها مهم ميشوند. کتابهاي خوب در نشر ديده نميشوند و به دلايل مشابه کتابهاي محدودي برچسب ميخورد و راه به رسانه و جوايز ادبي باز ميکند.
و حرف آخر اينکه شما در سايتهاي ناشران نه عدد و رقمي از تعداد مراجعات ميبينيد. نه تحليلي از نوع داستانهايي که ميرسد، نه نقدي بر طيف داستانهايي که ميسد، نه فايل حقوق ناشر و مولف و نه مکاني براي دريافت بازخورد خوانندگان. اينها يعني ناشر خودش را از نويسنده و مخاطبش بينياز ميبيند. بنابراين در دايره بسته ناشر- نويسنده – منتقد يک نشر کتابي نمره بيست ميگيرد که آن بيرون، آنجا که مردم ايستادهاند و قرار است داستانها را بخوانند به زور نمره قبولي به کتاب معرفي شده ميدهند. جامعه ادبي يک مجموعه ارگانيک است. زماني رشد ميکند که نويسندهاش براي شعور مخاطبش احترام قائل باشد و ناشرش براي زحمت نويسندهاش و منتقدش براي نويسنده و مخاطب و شهرت ناشرش و هويت مستقل خودش.
پ.ن. در همین رابطه بخوانید: با احترام به چند یادداشت ، گفتاری درباره چرخه نویسنده- ناشر و زندگی ابدی خانواده تاک
پ.ن. در همین رابطه بخوانید: با احترام به چند یادداشت ، گفتاری درباره چرخه نویسنده- ناشر و زندگی ابدی خانواده تاک