تهران انار ندارد را ببينيد.
ببينيد تا يك دل سير بخنديد.
ببينيد تا يك دل سير گريه كنيد.
ببينيد تا دلتان حسابي خنك شود
ببينيد تا دلتان براي خودتان كباب شود و ياد نسل سوخته و اين حرفها بيفتيد.
ببينيد براي آنكه فقط متن نوشتاري روي فيلم را بشنويد.
ببينيد تا احساس كنيد خلاقيت عجب قدرت خارقالعادهاي دارد.
ببينيد تا دريابيد حتي وقتي نميشود نفس كشيد ميشود نفس كشيد مگر آنكه زير سنگ لحد باشيد و كار جدي جدي تمام شده باشد.
و ببينيد زيرا يك هنرمند خوب مردهاش به درد نميخورد. كتابش به درد كتابخانه نميخورد. فيلمش به درد آرشيو فيلمهايتان نميخورد. يك هنرمند خوب بايد تشويق شود. بايد حمايت شود. بايد دوست داشته شود.
تمام سوپرماركتهاي فرهنگ دوستمان هم تهران انار ندارد را ميفروشند.
۱۲ نظر:
آخ جون فیلم....!
این چند وقته هرچی فیلم دیدم بی معنی بوده...!
تورو خدا اگه بازم فیلم خوب یا کتاب خوب خوندین به منم بگید واقعا دارم از دست این کتابای چرتو پرتی که نویسنده شب قبلش خواب میبینه فرداش کتابش میکنه دیوونه میشم...!
این فیلم رو روی پرده فرصت نکردم ببینم. حتما می گیرمش.
درخت ابدي سلام
نميدونم چرا كامنت دوممت اينجا نيومد. نميدونم چي شد. من از طرف بلاگسپات عذر خواهي ميكنم.
برف و سمفوني .. يكي از اون پنج كتابي بود كه قرار بود بخونمش ولي فرصت نشد. حتما ميخونم ببينم چيه.
اما در مورد نقد و بررسي كتاب، واقعيتش انقدر پارامترهاي تاثيرگذار در انتخاب يك كتاب به عنوان خوب يا بد زياده كه به راحتي نميشه در موردش حرف زد اما در كل يك مسئله خيلي عامل سنجش خوبيه. زمان. كتاب خوب در گذر زمان باقي ميمونه. بايد ديد سي سال ديگه چند تا از اين كتابها همچنان خونده ميشه
سلام.
چقدر عجیب. من در مورد "دو قدم این ور خط" چیز مثبتی نخونده بودم، اما در مورد کتاب خانم سالار چرا. فکر کنم نقد و معرفی داستان اصولی داره که لزوما شخصی نیست. واقعا دارم گیج می شم. البته منظورم نظر شما نیست؛ کلا می گم.
من چون هیچ کدوم از این سه تا داستان رو نخوندم، نمی تونم قضاوت کنم.
طرح خوابگرد با این که خوب بود به دلایل مشخصی این کار رو نکردم. "برف و سمفونی ابری" به نظرم متفاوت بود.
ببين من اين فيلم رو تو سينما ديدم اين فيلمي كه شما مي گي خيلي خوبه (من هم مي گم خيلي خوبه و تا دو سه روز بعد ديدنش در موردش بحث مي كرديم با دوستم... ) فكر كردي چرا سينما خالي بود وقتي اكران بود؟ اون وقت ملت مي رفتن فيلم جفنگ اخراجي ها رو مي ديدن و ساجست مي كردن به فك و فاميل ... تراژدي ايه آقا تراژدي...
خوب دیروز این فیلمو دوبار گذاشتم برداشتم اخرشم نخریدم
تهران انار هم اگر میداشت این مردگان متحرک را میلی به انار نبود.
یکی دو ماه هست که از یکی از رفقا دی وی دیش رو گرفته ام اما حسم نکشیده بود ببینمش. انگار یجورایی منتظر بودم یکی منو تحریک کنه که برم ببینمش. ممنون از تحریکت.
چپ کوک عزیز! چقدر خوبه که هنوز کسانی هستند که فیلم و کتاب خوب معرفی می کنن! فیلم رو با همسرم دیدیم و لذت بردیم! عالی بود! ممنون!
بني جان خوشحالم كه از فيلم برديد. :)
میشه توضیح بدید چی بود چون من نفهمیدم.
"اِلی" آخرین فیلمی بود که پایم را کشاند به سینما. بعد از آن، یکی دو بار این آخری ها وسوسه شدم برای "طلا و مس" و قبلترش برای همین تهرانِ بی انار! نرفتم اما، نمی دانم؛ شاید سلیقه ی سینماییم پیچ و مهره ی هرز شده دارد که پایم نمی رود دیگر طرف سالن های سینمایی! "تهران انار ندارد" را هم به سبک "پخش خانگی" دیدم، و دوستش داشتم. هرچند که این شهر لعنتی حرف گفتنی زیاد دارد، حرف زدنی زیاد هست برایش و، خیلی هایش نبود آن تو؛ اما ما به دایره های تنگ عادت کرده ایم، نکرده ایم؟ به همین قطره چکانی ها هم خوش می شویم و، باید هم بشویم؛ که بمانند اصلنی. که همین دایره ی در شرف نقطه شدن را از دست ندهیم دیگر، نگیرند ازمان راحت. و بابت همین هاست که ساخته ی "؟" را دوست داشتم و دوست دارم هنوز.
خوش حال باشی همسایه.
ارسال یک نظر