(این پست را به بهانه شروع کلاسهای داستاننویسیام
برای نوجوانان نوشتم تا هم از مزایای نوشتن در دوران نوجوانی بگویم و هم رویکردم را
در آموزش داستاننویسی شفاف کنم. برای اطلاع از کلاسهای نوشتن ویژه نوجوانان به صفحه
دورههای آموزشی نوشتن ویژه نوجوانان بروید.)
در طول سالهای تدریسم با دو دسته
از والدین نگرانی روبهرو بودم که برای مشکل فرزند نوجوانشان به دنبال راه حل میگشتند.
دسته اول والدینی که از من سراغ کلاسهای فن بیان را میگرفتند؛ معتقد بودند
فرزندشان خجالتیست، بیعرضه است، نمیتواند حقش را بگیرد، در مشاجرهها جا میزند
یا خواستههایش را با متوسل شدن به گریه و زاری به دست میآورد. گروه دوم والدینی که
از من سراغ یک مشاور تربیتی خوب را میگرفتند؛ معتقد بودند فرزندشان منحرف شده، بد
تربیت شده، تحت تاثیر دوستانش رفتارش عوض شده و باید در کوتاهترین مدت دوباره به
مسیر آموزشی درست برگردد.
در طول این سالها تقریبا در نیمی
از موارد با تشخیص والدین دانشآموزانم موافق نبودم. به نظرم میآمد در مورد گروه
اول گاهی مشکل در حرف زدن نیست، بلکه در فکر کردن است. حرفزدن بعد از فکر کردن
اتفاق میافتد. اگر کسی نتواند به موضوعی فکر کند چطور میتواند در مورد آن حرف
بزند. کمبود اطلاعات، ناتوانی در خوب دیدن دنیای اطراف، ناتوانی در برقراری ارتباط
بین تجربههای شخصی و دیدهها منجر به مسدود شدن مسیر حرف زدن میشود. این مشکل به
خصوص بین دختران حادتر است. محدودیتهای جنسیتی، سطح پایین مطالعه، تمرکز بر روی
کتابهای درسی، عدم رد و بدل شدن اطلاعات بین والدین و فرزندان سبب میشود آنها در
فضایی کم محتوا و محدود رشد کنند. یادگیری مهارت فن بیان بدون داشتن محتوایی برای
بیان، اغلب راه به جایی نمیبرد.
در مورد گروه دوم به نظرم میآمد
در اغلب موارد مشکل، ریشه در برقراری ارتباط والدین با دنیای درونی نوجوان دارد. توانمندیهای
ویژه اغلب خودشان را در سالهای اولیه نوجوانی نشان میدهند. قدرت خیالپردازی
بالا، جاهطلبی زیاد، داشتن زاویه دید مستقل از زاویهدیدهای مرسوم و معمول در
جامعه، تجربههای شخصی غیرمعمول، توان تحلیل قوی، قدرت رهبری و مدیریت بالا و
بالاخره کاریزما از آن دسته مواردیست که به سرعت دنیای درونی نوجوان را از فضاهای
مرسوم و معمول جدا میکند. به این معنی دسته دوم مورد بحث من "غیرمعمول"
به دنیا نگاه میکنند و در نتیجه گاهی رفتارهایشان غیر قابل فهم و درک میشود. ناشناختهها
ترسناکند و همین ترس، والدین را به واکنشهای شتابزده میکشاند. سریعترین شیوه
مواجهه با یک ناشناخته حذف آنست. تحقیر، نادیدهگرفتن، محدودکردن و سرکوب خواستهها
رایجترین شیوههاییست که من در طول این سالها از والدین دانشآموزانم دیدهام.
این درحالیست که میشود به دنیای درونی نوجوان راه پیدا کرد و دید که او دنیای را
چگونه میبیند، از دنیا چه میخواهد و خودش را در آینده این دنیا چطور تعریف میکند
و بعد از آن به رشد یا خفه کردن این دنیای جدید فکر کرد.
در طول سالهای تدریسم متوجه شدم
داستاننویسی ابزار بسیار قدرتمندی برای رفع مشکل هر دو گروه است. داستاننویسی پیش
از آنکه یک هنر باشد، یک مهارت است. مهارتی که خود با تقویت سه توانمندی دیگر شکل
میگیرد. اول اینکه نویسنده باید بتواند دنیای اطرافش را خوب ببیند. خوب دیدن یعنی
نسبت به دنیای اطرافش،آدمها، اتفاقات حساس و کنجکاو شود. دوم اینکه نویسنده باید
بتواند بین دریافتهایش رابطههای منطقی برقرار کند. داستاننویسی بر خلاف تصور
عمومی خیالپردازی نیست. داستاننویسی ساختن یک دنیای باورپذیر است بر اساس منطق
دنیای واقعی. بنابراین نویسندگی مهارتیست که در آن بیش از هر کار دیگری نیاز به
تفکر منطقی و انتقادی هست. سوم نویسنده باید بتواند برای نگاهش به جهان واژههای
مناسب پیدا کند. کلمات تاثیرگذار و درست را پیدا کند و آنها را در کوتاهترین شکل و
موثرترین حالت ممکن به کار بگیرد. به عبارت دیگر نویسنده باید بتواند خوب حرف
بزند. این همان مهارتیست که گروه اول به شدت نیازمند آنست.
اما داستاننویسی به گروه دوم هم
کمک زیادی میکند. داستاننویسی بیان غیرمستقیم دیدگاههای شخصی، خواستهها و
آرزوها، و مهمتر از همه قضاوتها و تحلیلها در قالب شخصیتهای داستانیست. در طی
این سالها یکی از تجربههای جالب من در کلاسهای نوجوانان دختر تمایلشان به
انتخاب دختران فراری و روسپیها به عنوان شخصیتهای داستانی بود. از خلال داستان و
نحوه نگاه نویسنده به شخصیت روسپی و فراریاش میتوان فهمید او به چه چیز فکر میکندو
چطور برای مشکلات شخصیاش راه حل مییابد . نوشتن داستان به نوجوان کمک میکند دنیای
درونیاش برای خودش شفافیت بیشتری پیدا کند و خوانده شدن داستانها توسط والدین به
آنها کمک میکند بدون صحبت مستقیم به زوایای پنهان دنیای درونی فرزندشان راه پیدا
کنند.
اما نکته مهم در استفاده از داستاننویسی
به عنوان ابزاری برای رفع دو مشکل بالا اینست که نوشتن روندی کند و آرام است. به
همان نسبت هم تغییرات شخصیتی که نوشتن ایجاد میکند به کندی ظاهر میشوند اما از آنجا
که تفکر عمیق در شکلگیری تغییرات نقش دارد اغلب عمیق و پایدارند. بنابراین اگر
میخواهید از داستاننویسی به عنوان ابزاری برای رفع مشکلات ذکرشده استفاده کنید،
صبور باشید و به ذهن اجازه تحلیل آرام و فهم قضایا را بدهید.
تابستان در پیش است. نوجوانانتان
را ترغیب کنید داستان بنویسند و داستان بخوانند. نه برای اینکه روشنفکر شوند. نه
برای اینکه هنرمند شوند و نه برای اینکه دلتان میخواهد در فرزندتان یک نابغه
پیدا کنید. با آنها داستان بخوانید و داستان بنویسید تا مهارتهای اولیه ارتباطات
اجتماعی در فرزندتان تقویت شود و هر دوی شما دنیای جدید یک موجود زنده پرانرژی را
بهتر بشناسید و زمینههای لذت بردن در این دنیای جدید را برای فرزندتان تقویت
کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر