آنهايي كه از قديم خواننده وبلاگ من و لينكهايم بودهاند كم و بيش تهراني را با وبلاگ طنزش به ياد ميآورند. اين پست نوشته تهراني است.
اگر فكر ميكنيد فيلمنامه نويسي كار مشكلي است، يا خلاقيت مادرزادي ميخواهد، يا بايد اهل ادب و داستان نويسي و هنر باشيد، يا خورهي فيلم باشيد، يا هزار اما اگر ديگر...، سخت در اشتباهيد... با خواندن و رعايت نكات زير، شما هم ميتوانيد در سه سوت، فيلمنامه نويس شويد، چرا كه نه! پس يك نفس عميق بكشيد، به خود اعتماد به نفس بدهيد و نوشته زير را به دقت بخوانيد.
1- موضوع بر سر ازدواج آقاپسر الف و دخترخانم ب است. در همان جلسه اول اين موضوع را آشكار كنيد. آقا پسرالف عاشق دخترخانم ب است، اما... خانوادههاي آنها از دو طبقهي اجتماعي متفاوتند. قسمت اول بايد به معرفي خانوادههاي اين دو جوان عاشق بپردازيد و حدود صد نفر، از تمام فك و فاميلهاي نسبي و سببي عروس و داماد آينده گرفته تا همسايهها و بقال محله را همان جلسه اول معرفي كنيد. در چند دقيقهي آخر، بايد گرهي را كه بر سر ازدواج اين دو جوان وجود دارد، آشكار سازيد، مثلاً: خبر فوت ناگهاني عمه بزرگهي عروس خانم.
(توجه: تمام شخصيتهاي شما بايد به نحوي، ظاهري يا باطني، غير عادي باشند، دليل آن مهم نيست، فقط بايد جالب و كمي خندهدار بهنظر برسند.)
2- از همين جا گره گذاري را در داستان شروع كنيد. توجه داشته باشيد شما سيزده قسمت بايد داستانتان را كش دهيد... جلسه اول اختصاص به آغاز ماجرا دارد و جلسه آخر بايد فرجام آن مشخص شود، پس در يازده قسمت سريال، يازده گرهي عجيب و غريب بر سر راه اين دو جوان بيفكنيد. به چند نمونه از اين گرهها اشاره ميكنم: دزديده شدن ماشين پدر عروس و سوءظن به برادر خلافكار داماد، اخراج داماد از محل كار و سعي او براي پنهان نگهداشتن موضوع، آشكار شدن اين موضوع كه داماد پسري هشت ساله دارد و هيچ كس از اين موضوع خبر ندارد، وجود يك رابطهي مثلثي، مثل پيدا شدن سر و كلهي يك آدم لمپن كه مزاحم عروس خانم ميشود و اين موضوع باعث غيرتي شدن آقاي داماد ميشود، هوايي شدن عروس خانم براي سفر به خارج و ادامهي تحصيل و صرف نظر از ازدواج...
(توجه: بعضي از گرهها، بهفراخور موضوع ميتوانند تا چند جلسه ادامه (كش) پيدا كنند. نكته مهم اينكه، لازم نيست در ميانهي داستان گرهگشايي انجام گيرد، بلكه لازم است، تمام گرههاي داستان در جلسه آخر و به طور زنجيروار گشوده شوند.)
3- در جلسهي آخر حتماً بايد عروسي سر بگيرد. بهتر است مكان عروسي همان خانهي حياطدار عروس يا داماد باشد، چون هزينهي اجارهي مكان جديد براي فيلمبرداري يك قسمت، عقلاً بهصرفه نيست. سر در خانه را رسيهكشي شده، با مشعلهاي روشن در دوطرف آن تصوير كنيد و آقايان را در حياط جا دهيد، حتي اگر زمستان است، و خانمها را در درون خانه يا سمت ديگر حياط. نگران چيزي نباشيد. جلسهي آخر چون قرار است تمام گرههاي داستان گشوده شود و مجلس شادي و بزن و بكوب برپا گردد، كسي به جزييات داستان شما گير نميدهد.
(توجه: لازم است تمام شخصيتهاي داستان، اعم از اصلي و فرعي و سياهيلشكر، به مجلس عروسي دعوت شوند.)
4- پردازش شخصيتها در سريال خيلي مهم نيست، اما يادتان باشد حتماً بايد از شخصيتهاي كليشهاي مانند، مرد چاق، زن فضول، داماد ابله، عروس مشنگ، برادر داماد بُكسي، مادر عروس وسواسي، همسايهي فضول، بقال شهرستاني با لهجهي غليظ و در آخر يك پيرمرد ريش و مو سفيد كه خوب و بد سرش ميشود و درسهاي اخلاقي ميدهد و قرار است ماجرهاي داستان را، بهنحوي مناسب و خانوادگي كه بدآموزي نداشته باشد، حل فصل كند در داستان استفاده كنيد. بهتر است مردهاي قهرمان قصه، كمي ابله، داراي هيجانات آني، گيج و تنبل، و زنهاي قصه، كمي مكار و غيرقابل اطمينان، حسابگر اما سطحينگر، جيغجيغو و داراي دستپخت خوب باشند.
(توجه: عليرغم اينكه سريال سيزده قسمته است، اما شما زمان زيادي نداريد تا صرف شخصيتپردازي كنيد. تمام زواياي پنهان و آشكار شخصيتهاي متعدد داستان شما، در همان جلسهي اول، بايد براي ببينده معلوم شود. بنابراين لازم است از همان كاراكترهاي رايج كه به بعضي هنرپيشهها چسبيده و همهي مردم هم با آنها آشنا هستند، مثل: آدم گيج: مهران رجبي، پسر لوده :علي صادقي، مرد عصبي: حميد لولايي و ... بهره ببريد.)
5- استفاده از تكه كلامهاي روز و ساختن چند تكه كلام جديد از واجبات يك داستان موفق است. شخصيتهاي داستان، دم به دقيقه بايد اين تكه كلامها را تكرار كنند تا ملكه ذهن بيننده سريال شود و تا چند ماه بعد، همه مردم در گفتگوهاي روزمره خود، بهتقليد اداي هنرپيشهها را درآورند.
(توجه: روي يك تكه كلام بيشتر از بقيه تكيه كنيد.)
6- داستان حتماً بايد در تهران روايت شود، بخشي در نيمهي شمالي و بخشي در نيمهي جنوبي شهر. اگر ديديد تهيه كننده موافق است، شخصيتها ميتوانند به مشهد يا شمال، با قطار يا اتوبوس سفر كنند و چند قسمتي هم در آنجا ساخته شود.
(توجه: بزن و بكوب، تعقيب و گريز را در حين سفر دسته جمعي شخصيتها فراموش نكنيد.)
حالا كه با نكات كليدي نوشتن يك فيلمنامه موفق، براي سريالي كه قرار است در ايام عيد نوروز پخش شود، آشنا شديد و ديديد چقدر كار سادهاي است، همين حالا دست به قلم شويد. به اميد اينكه سال آينده، سريال شما از تلويزيون پخش شود.
(توجه: به تهيه كننده سفارش كنيد كه تبليغات سريال را فراموش نكند. در آنوس پخش سريال، حتماً بايد چند جملهي كليدي مثل: دوستت دارم، دلم رو شكوندي، بابا من زن ميخوام، ميزنم خودم رو ميكشم ها! (با لحن تهديد آميز) گنجانده شود. ضمناً در حين پخش سريال بايد چندين مصاحبه از شهروندان پخش شود كه در آن همه آنها از تماشاي سريال ابراز رضايت ميكنند، تا هر آنكس كه از تماشاي سريال، لذت نميبرد، در عقل خود شك كند.)
پينوشت: بُكسي: بكسي به آن دسته از فرزندان برومند اين آب و خاك اتلاق ميشود كه باباي پولدار دارند. خودشان غم ندارند. موهاشان سيخسيخيست. شلوار جينهاي تنگ آويزان ميپوشند يا موهاي مشكرده، لبهاي بوتاكس زده و ابروهاي تاتو شده دارند. در سريالهاي تلويزيوني اين بكسيهاي ماده عينكشان را بالاي سر، روي روسري نصب ميكنند.
۲۰ نظر:
مثل اینکه سریالهای عیدانه زیاد هم بی خاصیت نبوده اند ! چون شما هم یاد گرفتید که با همان روند و شکل ؛ پست خود را به درازا بکشانید .
خانم چپ کوک سوالی داشتم شاید شما بونید راهنماییم کنید. شما کلاس داشتان نویسی سراغ دارید؟ یا از همین کلاسهای نوشتار خلاق که خودتون توی مدارس دارید؟
آرميتا جان تا اونجا كه ميدونم آقاي آبكنار در حال حاضر كلاس داره. خانم شيوا ارسطويي، آقاي شهسواري و آقاي مستور هم گاهي كلاس دارند. از دفتر كارنامه و شهر كتاب در مورد كلاسها ميتوني سوال كني ببيني هست يا نه. من هم احتمالا خودم تابستون كلاس خواهم داشت. اگر مشكلي پيش نياد اواخر ارديبهشت خبرش رو همينجا ميدم
يه چيز ديگه هم هست. يه مشت جاهل كه با دستمال يزدي معمولا تو عروسيا وظيفه حركات موزون رو به عهده دارن
:)
may be someone should call the T.V station and complain or write a letter letting the producer/director know about their faliour.
چون سال هاست که تلویزیون از عوالم حذف شده خیلی راحت می گم که عالی بود. حالا لمپنیسم رو حذف کنید و بدین دست همین کارگردان "زنان خانه دار افسرده" تا نسخه هاش دست به دست بچرخه. ابزار بدون فکر همینه دیگه. طنز مهوع "دارا و ندار" می شه پربیننده.
دایی جان ناپلئون هم همین خصوصیات رو داشت ولی مزخرف بود.
طرح کلی داستان این باشه ایراد نداره، کار وقتی بیخ پیدا میکنه که طرف هیچ حرفی جز طرح کلی داستان نداشته باشه
وقتي كه مخاطب از محصول ارائه شده راضي است چرا عرضه كننده خود را به زحمت بيشتر بياندازد؟ من كه چه در محيط كار چه در خانه چه در خيابان خيلي ها رو ديدم كه بي صبرانه منتظر ديدن اين سريال ها بودند. حتا وقت خود را به گونه اي تنظيم مي كردند كه ديدن اين سريال ها را از دست ندهند . با توجه برداشت من اين است كه حداقل شصت درصد بيننده داشته اين سريال ها . حالا شما فكرش را بكن مثلا سينما پارادايزو از سيما پخش شود چند درصد بيننده خواهد داشت ؟ فكر مي كنم اين سريالها را جامعه مي طلبد . البته اين عرضه و تقاضا متقابلا همديگر را تقويت ميكنند و اين است كه اين سريالها هر ساله در جا مي زنند. شايد شما و امثال شما بتوانيدبا تلاشي كه مي كنيد در دراز مدت كفه ترازوي عرضه و تقاضا اين نمونه محصولات هنري را به سوي اثار بهتر و شاخص تري خم كنيد .
مردم(ما)بس که فیلم های مزخرف(البته نه همشون) به فیلم های طنز(به قول خودشون)بی محتوا روی اوردن (اوردیم)
علتش هم اینه که تفریحی جز این پیدا نمی کنن(نمی کنیم)ساخت و پخش این جور سریال ها واسه مشغول کردن فکر مردم(ما) به موضوعات بی فایده راه حل ساده ای به نظر می یاد...!
به نظرم تازه شما سختم گرفتی. از این آبکی تره. اصلا احتیاجی به تئوری و فکر نداره.
خب. بالاخره یک سری زدیم! عجب بسیار متشبث شدیم از آموزش ساختن یک فیلم بوکسی! از پی نوشتت که دیگه نگو دلم غنج رفت!!
سلام. خوبی؟ چند وقتی هست که حسی برای نوشتن نیست!!!
سلام،
یک سئوال: هدف از سریال های نوروزی چیه؟ هدایت مردم به سوی تعالی یا راضی کردن عده کثیری مخاطب.
اگر جواب دومی باشه، با توجه به آن که سه شنبه نوشته، سریال ها موفق بوده اند. اگر جواب اولی باشه آن وقت صد تا سئوال فلسفی پیش می آید: تعالی چیست و چه کسی و به چه دلیل حق داره ادعا کنه که راه تعالی همونه که او می گه.
نظر شخص من آن است که وظیفه یک نهاد چون صدا وسیما که از محل مالیات ها و درآمد ملی اداره می شود هدایت مردم نیست بلکه راضی نگاه داشتن مردم است.
اما مردم یک دست نیستند. سلایق، عقاید زبان ها و رسوم و آیین های مختلف دارند. خوشبختانه تعداد کانال ها زیاد است و بودجه صدا و سیما نیز هنگفت. انتظاری که ما باید داشته این نیست که همه برنامه های صدا و سیما با سلیقه ما ساخته شود. بلکه آن باید باشد که به اندازه وزنی که در اجتماع داریم برنامه به سلیقه ما و مطابق خواست ها ونیازهای ما تهیه و پخش شود.
البته یک سری خطوط قرمز باید وجود داشته باشد. اگر برنامه تلویزیونی ای تبلیغ خشونت کرد و یا نژادپرستی و برتری جویی قومی را ترویج نمود باید مورد اعتراض قرار گیرد ولو این که اکثریت خوش خوشانشان شود. تعیین خطوط قرمز کار دشواری است ولی به گمانم حقوقدانان روی این گونه مسایل کار کرده اند.
سلام رفیق
سایت روهان نگاهی دیگری به فرهنگ ادبیات و هنر دارد
ممنون می شوم اگر روهان را با حضور خودتان روحانی کنید
با احترام
www.ruhhan.com
بازهم فیلتر شدیم و رفت پی کارش. این هم از بلاگر!
به دلیل فیلترینگ بلاگر
این آدرس جدید من -موش کور-
koormoosh.blogfa.com
اگه راه حلی برای انتشار پست روی بلاگر سراغ داری به من هم بگی ممنون می شم.
با این فیلتر شکنی که من دارم میشه داخل بلاگر شد ولی نمیشه پست ها رو پابلیش کرد.
عجب افتضاحی!
به پست آخر من تو این آدرس سر بزن
ehsancss.blogspot.com
یک راه حل ساده برای آپدیت کردن بلاگ اسپات بدون نیاز به ورود به بلاگر گذاشتم. امیدوارم به درد بخوره.
ارسال یک نظر