۲۱ خرداد ۱۴۰۰

تجربه بیست و پنج سال مشارکت در انتخابات- قسمت اول



از اولین انتخاباتی که در آن شرکت کردم بیست و چهار سال میگذرد. چیزی نزدیک به یک ربع قرن. به گمانم بازه زمانی کوتاهی نیست. اگر عمر ساز و کاری به نام انتخابات را در ایران در نظر بیاوریم، یک ربع قرن بازه زمانی معنادارتری هم میشود. فکر میکنم نه تنها برای من که برای بسیاری از ما که مسئله جمهوریت مهم بوده وقت آن رسیده که نگاهی به کارنامه ساز و کار انتخابات بیندازیم و از تجربیاتمان و دریافتمان بنویسم. در طول این بیست سال رای دادنم سوالاتی برایم طرح شده، برای بعضیهاشان جوابی پیدا کردهام و برخی سوالات باز ماندهاند. سعی کردهام مهمترینهایش را دستهبندی کنم و در پستهای جداگانهای به هر کدام از دستهبندیها بپردازم. از آنجا که فضای ارتباطیام اساسا جای بحثهای طولانی و پیچیده نیست تلاش کردهام تا مسئلههایمرا به سادهترین و در عین حال صادقانهترین شکل ممکن منتقل کنم. 

دسته اول: بازی سیاسی یا گفتگوی قدرت و مردم

آیا انتخابات یک بازی سیاسیست؟ بازیی در دایره قدرت و توسط ساکنین حلقه قدرت؟ اگر چنین است ما مردم که نه سهمی از قدرت داریم و نه از آن منتفع میشویم چرا باید تن به بازی اصحاب قدرت بدهیم؟ آیا ورود به این بازی از ما پیادهنظام نگونبختی نمیسازد که جان میدهد و در مقابل هیچ نمیگیرد؟ حداقل در طول بیست و پنج سال گذشته که در فضاهای انتخاباتی کشور حضور داشتهام این مسئله که انتخابات دعوایی سر لحاف ملا بیش نیست و منافعش شامل حال ما مردم که تماشاگران ماجراییم نمیشود، همواره گروهی را در انتخاب میان رای دادن و رای ندادن به سمت دسته دوم سوق داده است. 

نگاهی به کاندیدهای کسب قدرت در کشورهای مختلف نشان میدهد آنهایی که از حق رای دادنشان استفاده نمیکنند پر بیراه هم نمیگویند. چه جنگ قدرت میان تعداد مشخصی از افراد باشد و چه میان دو یا سه حزب مشخص، میشود این نتیجه را گرفت که حلقه قدرت اساسا باز نیست یا در بهترین نمونههایش ورود به آن چندان آسان نیست. آنچه به عنوان حق انتخاب طرح میشود هم انتخابی آزادانه نیست. گزینهها همواره به حزب الف و ب یا فرد الف، ب، ج، د محدود است. آنها هرگز نماینده مردم نیستند، برآمده از مردم نیستند، خودشان را به قامت مردم نمیدوزند. بلکه این مردماند که باید آنقدر شاخ و برگ خواستههایشان را بزنند تا در قاب تنگ گزینههای پیشنهادی لایه قدرت قرار بگیرد. اما آیا انتخابات چیزی فراتر از یک بازی سیاسیهم هست؟ به گمان من اغلب بله. ساز و کار انتخابات به گونهایست که هر فرد بالغ خارج از دایره قدرت چه در انتخابات پای صندوق رای برود و چه نرود همواره بر برد و باخت گزینههای کسب صندلی قدرت تاثیر میگذارد. هر رای خاموش به اندازه یک رای فاعلیت یافته و به صندوق راه یافته در تعیین نتیجه نهایی تاثیر دارد. به این معنی چیزی به نام عدم مشارکت در انتخابات معنا ندارد. رایهای خاموش به اندازه رایهای به صندوق رسیده حاوی پیامند و هر کدام خواستهها و دیدگاههای گروهی را نمایندگی میکند. به این معنی همواره همه مردم در انتخابات مشارکت دارند و همه موضع خود را بدون خشونت اعلام میکنند. از اینرو معتقدم هر انتخاباتی پتانسیلیست برای نوعی گفتگوی آرام میان طیف مردم با خواستهها و سلایق مختلف و حلقه قدرت. تعریف این کارکرد دوگانه برای من در طول این سالها به طرح سه مسئله منجر شده است. 

مسئله اول اینست که چطور میتوان یک بازی سیاسی صرف را از بازیی همراه با گفتگوی میان مردم و قدرت را تشخیص  و تمیز داد. هر چه وزن گفتگو با قدرت کاهش پیدا کند مردم هم بیشتر نقش آن پیادهنظام را پیدا میکنند. آیا امکان گفتگو یک کف حداقلی دارد؟ آیا مرزی وجود دارد که عبور از آن نقطه، دیگر گفتگو را فاقد معنی کند؟ به این نتیجه رسیده ام که بله. انتخابات میتواند در شرایطی صرفا به یک بازی سیاسی تقلیل یابد. البته تقلیل سهم مردم به پیادهنظام ارتشهای دو سوی متخاصم به این معنی نیست که مردم نباید یا نمیتوانند در انتخابات شرکت کنند. این حق برای هر شهروند واجد شرایط رای دادن همواره محفوظ است که انتخاب کند به عنوان پیادهنظام در لشکرکشی فرماندهان قدرت شرکت کند یا نه. آنچه بیش از حضور یا عدم حضور فعال اهمیت دارد اینست که فرد بداند در چه شرایطی و با چه نقشی در این میدان حاضر شدهاست. چرا که حضور یا عدم حضور هر دو مسئولیتهای خودش را به واسطه حق غیر قابل سلب مشارکت بر دوش شهروند میگذارد. 

مسئله دومی که در این سالها گاه گاه ذهنم را مشغول کرده اینست که من به عنوان یکی از ساکنین خارج از محدوده قدرت چطور باید در این ساز و کار شرکت کنم. به گمانم یکی از عوامل آسیبرسان به ساز و کار انتخابات تقلیل آن به بازی سیاسی توسط مردم است. در بازی سیاسی مسئله فقط بقای قدرت است. در حوزه اخلاقیات قدرت، هر وسیلهای هدف رسیدن به قدرت یا ابقای در قدرت را توجیه میکند. قدرت در ذات خود به هیچ چیز جز حفظ قدرت متعهد نیست. در طول تاریخ صاحبین قدرت برای حفظ قدرتشان به هر ابزاری متوسل شدهاند. دنیای قدرت را تعهد بی قید و شرط به حفظ قدرت میسازد. اما انتخابات در سویه مردم ساز و کاریست برای گفتگو و چانهزنی میان قدرت و مردم با اعمال حداقل خشونت به قصد تامین منافع هر دو سو. مردم قدرت را که نهایت آلام و آرزویش حفظ خودش است ابقا میکند و در مقابل او را ملزم به انجام پارهای از خواستههای خودش میکند. لازمه این کار آنست که اگر قدرت در سویه خود متعهد به حفظ قدرت است، مردم هم در سویه خود متعهد به پایبندی به خواستههایش باشد. خواستههایش را بشناسد، منافعی جمعی و درازمدت تعریف کند، هر چهارسال آنها را بازنگری کند، آنها را اولویت بندی کند، برای کوتاه آمدن در چانهزنیاش با قدرت خط قرمز بگذارد، ابزار تنبیهیاش را درست استفاده کند و در صورت عدم تعهد قدرت به انجام خواستههای مردم، او را پشتیبانی نکند. مردمی که انتخابات را یک بازی سیاسی بدانند، همواره در زمین قدرت بازی میکنند. در حالیکه ساز و کار انتخابات ساختن نظامیست که از مردم قدرتی در مقابل قدرت سیاسی بسازد. قدرتی که محدود کننده است، بازدارنده است، اصلاحکننده است و به قدرت سیاسی که لجامگسیخته، شهوتزده و حریص است اجازه ترکتازی نمیدهد. به عنوان کسی که در طول بیست و چهار سال گذشته همواره به گزینههای اصلاحطلبان رای دادهام معتقدم ما طرفداران خارج از دایره قدرت اصلاحطلبان همواره خوب عمل نکردهایم. خواستههایمان را شفاف نکردیم، اولویتهایمان مشخص نبوده، با حمایت بی قید و شرط اصلاحطلبان در مقابل رقیبش به پیادهنظامی دستبسته تبدیل شدیم، از ابزار تنبیهیمان استفاده نکردیم و اجازه دادیم قدرتی که قرار بود با او سر میز مذاکره بنشینیم با ابزار ترس برای ماندن در قدرت ما را بکار بگیرد. 

مسئله سومی که در این سالها مرا متوجه خطر بزرگ تقلیل انتخابات به عرصه بازی سیاسی کرده این بود که به واسطه این تقلیل - چه از سوی مردم و چه از سوی قدرت- لایه جدیدی شکل گرفت که نه در حلقه قدرت بود و نه از مردم. افرادی ظاهرا از جنس مردم که با قدرت بده بستان شخصی یا گروهی میکنند. دلال برای کاندید صندلی قدرت رای جمع میکند و در مقابل سهمی شخصی از قدرت میگیرد. به گمان من لایه دلالها منطقه فسادخیز ساز و کار انتخاباتند. قدرت و مردم هر دو تکلیفشان در حوزه تعهد مشخص است. قدرت به بقای خودش متعهد است و مردم به منافع جمعی بلندمدتشان، به خواستههایشان، رویاهاشان و هر آنچه «جامعه انسانی» را تعریف میکند. اما دلالهای رای به هیچ چیز متعهد نیستند. آنها به راحتی در پایان عمر چهارساله یک مرکز قدرت میتوانند پشت او را خالی کنند و پشت مرکز قدرت دیگری جمع شوند که شانس بیشتری دارد. میتوانند در لایههای پایین قدرت هرج و مرجی برای یارکشیهای آینده ایجاد کنند. در عین حال خود را از مردم میدانند. در انتقادهای مردم همسوی آنها هستند. آنها هم از توبره میخورند، هم از آخور و اگر روزی بستری برای محاکمه عادلانه قدرت فراهم بیاید هرگز طرف اتهام نخواهند بود. مشکل دلالها البته امروزی نیست. رمان حاجیآقای هدایت تصویر شجاعانهای از دلالهای رای میدهد و دست روی یکی از عوامل خاموش بیاثر کردن نقش گفتگویی انتخابات میگذارد. در تجربه شخصیام با دو قطبی شدن قدرت بعد از خرداد ۷۶ دلالهای رای روز به روز چاقتر شدند. ردشان را در این سالها در انتخاباتهای کوچکتر بهتر میشود دید. مثلا در انتخابات شوراهای شهر که باید کمتر عرصه بازی سیاسی میشد و بیشتر جولانگاهی برای قدرت مردم. اینکه چطور باید دلالها را شناخت یا چه میشود کرد این دلالها از حوزه ساز و کارهای انتخاباتی خارج شوند را نمیدانم. اما این نقصان به شهادت صادق هدایت بیشتر از هشتاد سال قدمت دارد و همواره در هول دادن انتخابات به سوی یک بازی سیاسی موثر بوده است. 

در جمعبندی آنچه نوشتم باید بگویم در این سالها دریافتهام انتخابات ساز و کاریست با دو کارکرد. از یک سو هر نوع انتخاباتی و در هر سطحی یک بازی سیاسیست. به این معنا که عرصه زورآزمایی مدعیان قدرت است و از سوی دیگر شیوهای از گفتگو میان طیفهای مختلف مردم با قدرت است. برای صاحبین قدرت بهتر است که انتخابات را بدون دخالت خارج از زمینشان یعنی مردم جلو ببرند. برای مردم بهتر است که تا حد ممکن انتخاباتی با سویههای گفتگویی قوی داشته باشند. سنگین شدن وزن سویه بازی سیاسی در مقابل سویه گفتگویی فقط توسط قدرت انجام نمیشود، گاهی مردم با تقلیل معنای ساز و کار انتخابات به یک بازی سیاسی در دام اعتبار دادن به زمین قدرتمندان میشوند. این وزنگرفتن سویه بازی سیاسی آسیبهایی هم به ساز و کار انتخابات وارد میکند که مهمترینش شکلگیری لایه دلالهای انتخاباتیست. 


هیچ نظری موجود نیست: