۳۰ دی ۱۴۰۰

حاشیه‌ای بر متن حسین سناپور در باب بودن یا نبودن انجمن صنفی داستان‌نویسان


پیشدرآمد: این یک نوشته درونصنفیست و به واسطه عدم دسترسی من به یک پلاتفرم بحث درون صنفی در کانال شخصیام منتشر شده. در صورتی که مسائل صنف داستاننویسان برایتان جذاب نیست یا نویسنده نیستید خواندن این نوشته احتمالا برای شما مفید یا لذتبخش نخواهد بود.


۱۵ دی ماه ۱۴۰۰ میتوانست برای انجمن صنفی داستاننویسان تهران روز مهمی باشد. روزی که انجمن در پنجمین سال حیاتش از یک نهاد صنفی استانی به یک نهاد صنفی کشوری تبدیل میشد و جامعه داستاننویسان با به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک صنف شانس بیشتری برای رسیدگی به حقوق از دست رفته یا حتی تعریفنشدهشان پیدا میکرد. اما به دلیل غیبت اعضای انجمن حد نصاب لازم به دست نیامد. نه تنها رویای کشوری شدن محقق نشد که غیبت اکثریت اعضا، ضرورت ادامه حیات انجمن را نیز زیر سوال برد. 

از آنجایی که پیش از برگزاری جلسه جایی مطلبی در اعتراض جمعی به برگزاری این جلسه ندیده و نخواندم، عدم حضور اعضا برایم سوالاتی پیش آورد. میدانم که در بسیاری از فعالیتهای گروهی، جمع بزرگی همواره منفعل و غایب است. گروهی وقتشان را مهمتر از آن میدانند که در جلسات شرکت کنند، گروهی ذهنیتی در مورد کار جمعی و منافع جمعی ندارند، طفیلیهایی هم هستند که فقط در صورتی در میدان حاضر میشوند که منافعی را بو بکشند. اما بخشی از غایبین این جلسه را کسانی تشکیل میدادند که در شناخت نسبی من سرنوشت و آینده انجمن برایشان مهم بود و این مهم بودن را پیش از این در عمل نشان داده بودند. خوشبختانه سکوت چندان به درازا نکشید و آقای سناپور مطلبی در باب دلایل عدم حضورش در جلسه ۱۵ دی نوشت. نوشته ایشان از چند جهت برای من اهمیت داشت. اول اینکه نگرانیها و پرسشهای گروهی از نویسندگان را -به استناد پست آقای سناپور-  مکتوب و شفاف میکرد. دوم اینکه کسی از بین نویسندگان بر خلاف اخلاق و فرهنگ رایج دلایل انتخابش را با صدای رسا بیان میکرد و به این ترتیب فرصت نقد و پرسش از انتخابش را به دیگران میداد و سوم بستری برای گفتگو فراهم میآورد. به همین دلایل از هیات مدیره فعلی انجمن خواستم متن ایشان را در فضای اینستاگرام یا صفحه کانال رسمی انجمن بازنشر کنند. به گمان من صفحه کانال رسمی انجمن فضاییست برای پرداختن به مسائل صنفی. تنها جایی که همه اعضا به واسطه عضویت در کانال رسمی میتوانند در جریان مسائل مرتبط با انجمن صنفی قرار گیرند. دسترسی داشتن همه اعضا به فضایی مکتوب برای طرح نقطه نظراتشان حق اعضا است. متاسفانه من تا لحظه پست این نوشته پاسخی دریافت نکردم. امیدوارم اگر ملاحظاتی باعث عدم بازنشر دغدغههای صنفی نویسندگان میشود این ملاحضات در کانال رسمی انجمن مکتوب شود. 

تصور میکنم برای بسیاری از ما انجمن در شرایط فعلی آن چیزی نیست که در سر میپرواندیم. نهادی که لااقل بخشی از مشکلات و معضلات جدی صنف داستاننویسان را طرح کرده باشد، نهادی که نویسندگان آن را به فضایی برای گفتگو درباره ادبیات و مشکلات صنفیشان تبدیل کرده باشند، و شاید حتی از دید بعضی نهادی که به عنوان نماینده جامعه داستاننویس هویتی قابل قبول را در گیر و دار بحرانها و وقایع چند سال اخیر به نمایش گذاشته باشد. قطعا این حق برای مسئولین هر دو هیات مدیره انجمن و اعضای انجمن محفوظ است که سندی در رد این تصور طرح شده ارائه کنند. من فرض را بر این گذاشتهام که تصورم درست باشد و ادلهام را بر اساس درستی این فرض جلو میبرم.

انجمن در طول چهار سال عمرش کارهایی کرده که اگرچه ساده به نظر میآید اما کاریست کارستان. مهمترینش شاید تدارک فضایی بود که به اعضا اجازه میداد بی سرگردانی و دربهدری دور هم بنشینند و کاری بکنند. اما بعد از گذر از  تدارک مقدمات ضعف بزرگمان عیان شد. دریافتیم که نمیتوانیم لیست اولویتداری از مشکلات صنفیمان طرح کنیم. نمیتوانیم با هم گفتگو کنیم. دغدغه مشترک مهمی نداریم که این نیاز را در ما برانگیزد که دربارهاش مطالعه کنیم، حرف بزنیم یا بنویسیم. و بالاخره  ظاهرا آن فصل مشترکی که باید هویت جمعی را بسازد وجود ندارد یا بیش از اندازه مغشوش است. 

این مجموعه عبارات منفی اگرچه خوشایند نیست اما به گمان من حقیقت اینست که اگر ما تلاش نمیکردیم زیر چتر یک هویت جمعی خودمان را تعریف کنیم همین یاجوج و ماجوج بودنمان به چشممان نمیآمد. بسیاری از ما پیشفرضهایی در مورد خودمان داریم. مثلا اینکه اساسا با سانسور مخالفیم و آن را مخل کارمان میدانیم. یا اینکه بخش مهمی از مشکلات ما به رابطه مخدوش نویسنده و ناشر و حدود وظایف و اختیارات هر دو برمیگردد. یا ناتوانیمان در جهانی شدن بر دوش مسئله کپیرایت است. تجربه من در کارگروه پژوهش در دوره اول فعالیت انجمن می گوید مسائل ما آنطور که اغلب آن را طرح میکنیم واضح و شفاف نیست. بسیاری از ما برای بقایمان رابطهای با ناشری یا ناشرانی ساختهایم که حاضر نیستیم به قیمت منفعت جمعیمان آن را به خطر بیندازیم. نمیشود از کسی یا گروهی هم انتظار داشت به قیمت بایکوت شدن توسط ناشرین پیه چنین کاری را به تنش بمالد مگر آنکه برای آن شخص یا گروه مسئله، به بودن و نبودن خودش، به تعریف هویت خودش یا به باور و عقاید خودش برگردد. بسیاری از ما هم با سانسور کنار آمدهایم. در همین جمع اعضای انجمن چند نویسنده اثر آماده چاپی دارد که چون حاضر نشده یک واو از داستانش کم شود عطای چاپ را به لقایش بخشیده. در کنار این کوتاه آمدنها یا راه میانبر پیدا کردنها مسئله مهمتری کار انجمن صنفی را مشکل میکند. اغلب نویسندگان هویت اجتماعی دیگری دارند که جامعه آنها را بیشتر به واسطه آن هویت دوم میشناسد. چه خوشمان بیاید چه نه، نویسنده امروز وزن چندانی در جامعه ندارد. نه بار اندیشهورزی را به دوش میکشد، نه ثروت میسازد، نه قدرت تولید میکند. نه فقط جامعه این موارد را برای نویسنده به رسمیت نمیشناسد که نویسندگان هم اغلب این موارد را حق یا وظیفهخودشان نمیدانند. نویسندگی برای بسیاری کاری ست دلی که نه برای صاحبان قدرت و نه برای جامعه چندان تهدید یا ارزش نیست. به این معنی هویتیست کم و بیش ضعیف و مخدوش. چطور میشود برای هویتی کمرنگ و مخدوش نیاز و ضرورت، باید و نباید، چشمانداز و هدف تعریف کرد. 

این چند مثال را آوردم تا بگویم آنطور که ما به نظرمان میآید هویت تعریفشدهای نداریم. این عدم شفافیت سبب میشود نه بتوانیم به راحتی با هم گفتگو کنیم، نه نیازسنجی کنیم و اولویتهای صنفیمان را تعریف کنیم و نه به عنوان یک قشر در مسائل اجتماعی موضعگیری مقبولی انجام دهیم. اما راه حل به گمان من پرهیز از تعریف یک هویت جمعی نیست. اتفاقا آنچه نیاز داریم اینست که این هویت جمعی را بیش از پیش به بازی بگیریم و در مسیر کنشهای متفاوت قرار دهیم تا فرصت رشد پیدا کند، ببالد و البته اگر بیش از حد ضعیف باشد هم از بین برود. در تاریخ صد سال گذشته، نویسندگان ما هویتشان را به واسطه همسویی یا ضدیت با سیاستهای قدرت حاکم تعریف کردهاند. در دورههای مختلف هم نهادهایی بر اساس این شیوه تعریف هویت شکل گرفته. بعضیهاشان هنوز ماندگارند و برخی بر دوش سلفهایش نشسته و پیرو همان سنت گیرم با نام و عنوان دیگری به حیاتشان ادامه میدهند. اما اینکه گروهی به واسطه مهارت داستاننوشتن خودش را به عنوان یک قشر با یک هویت جمعی تعریف کند برای ما تجربه تازهایست. احتمال هم دارد در جایی با مختصات سیاسی-اجتماعی-فرهنگی ایران اساسا این نوع تعریف امکانپذیر نباشد اما چهار سال زمان کافی برای محک زدن امکان ظهور و رشد هویتی با چنین تعریفی نیست. 

پرسشهایی که اقای سناپور طرح میکنند برای من هم مطرح است اما برخلاف نگاه آقای سناپور من معتقدم این سوالها اتفاقا به واسطه تولد آن هویت جمعی تحت عنوان یک نهاد صنفی شکل گرفته و من ترجیح میدهم به جای پاک کردن نهادی که سوالهای تلخی از هویت حرفهای من پیش رویم میگذارد برای پرسشهای طرح شده پاسخی پیدا کنم. آقای سناپور نگرانیهایی هم طرح کردند. اینکه انجمن منحرف شود، به چیزی ضد خودش تبدیل شود، تشویش را به روابط نویسندگان بیاورد. همه آنچه میگویند به گمان من محتمل است. نه تنها برای هر نهاد نوپا، که هر جمع قدیمی هم از آنجا که زنده است و به واسطه کنش اعضایش حیاتش تعریف میشود میتواند مضمحل، فاسد یا به چیزی ضد خودش بدل شود. 

نهادهای مدنی از آن جهت ارزشمندند که نیاز دائم به مراقبت از اهداف و مرامنامهشان دارند. و مراقبت بدون حضور فعال اعضای نهاد، گفتگو، نقد، دعوت و گاهی ایجاد الزام به پاسخگویی همه طرفین امکانپذیر نیست. کاری که ما میتوانیم انجام دهیم گفتگوی دائم در باب مسائلمان است. نیاز داریم در مورد اختلاف نظراتمان حرف بزنیم. نیاز داریم زبان مشترک پیدا کنیم. نیاز داریم آنقدر درباره این هویت آسیبدیدهمان حرف بزنیم که بتوانیم تصویری با عزت نفس از خودمان بسازیم. به عنوان یک قشر - اگر قشری یا جمع معناداری باشیم- در طول صد سال گذشته با آسیبهای جدی مواجه بودهایم، چه از طرف حاکمان و چه از طرف مردم. طبیعی نیست اما چندان عجیب هم نیست که این موقعیت متزلزل به بدبینی، زودرنجی، تکروی، سانسور و سکوت میدان بدهد. عجیب نیست که زیر فشار و تهدید و انکار و وزن نداشتن رشد چندانی نکرده باشیم و مهارتهایمان برای کار جمعی چندان مطلوب نباشد. معتقد نیستم زمان این ضعفها را حل میکند اما معتقدم اگر شانسی برای رشد باشد نیاز به زمان دارد. 

اما در آخر نقدی هم دارم بر استراتژی غیبت آنانی که نه از سر بیتفاوتی که به عنوان یک انتخاب در جلسه ۱۵ دی شرکت نکردند. قطعا هر کدام از اعضا حق دارد به نسبت زاویهای که با عملکردهای انجمن دارد تصمیم به همراهی یا خروج از انجمن بگیرد. قطعا هر کدام از اعضا حق دارد نقدهایش را به عملکرد انجمن صریح و رسا بیان کند. اما از نصاب انداختن جلسه مجمع با توسل به قدرت عضو بودن در انجمن تحمیل عقیده‌‌ ا‌‌ست. این عقیده که فعالیت انجمن باید متوقف شود یا لااقل روند فعلی  باید تغییر کند ایدهایست که میتوانیم در مورد آن صحبت کنیم اما وقتی این ایده بدون طرح شدن و بدون شنیدن نظر مخالفین این ایده یا حتی آنهایی که به این گزینه فکر نکردهاند به مرحله عمل میرسد چیزی جز اعمال زور نیست.  

به گمان من چنین استراتژیهایی در نهایت در جهت منافع جمعی ما نیست. جلسه در شرایطی از مشروعیت افتاد که سی و پنج نفر سرجمع بیش از صد ساعت وقتشان را - بدون احتساب زمان رفت و آمد روز جلسه- از دست دادند. میشد هر یک از آقایان یا خانمهای مخالف برگزاری جلسه مجمع یا ادامه کار انجمن پیش از جلسه انجمن نقدش و پیامد آن تصمیمش را با اعضای دیگر به اشتراک بگذارد. فرصتی بود که هیات مدیره فعلی یا قبلی به نقدهای وارده پاسخ دهد. فرصتی بود که اگر این تصمیم قهری ناشی از بدفهمیها بود برطرف شود. فرصتی بود که اگر نقدها وارد بود و این ادعا که انجمن راه به جایی نمیبرد گزینه درستی بود اعضایی که روز جلسه آمدند هم به این مسئله فکر کنند یا دفاعیاتشان را بگویند. نمیشود این مسئله را نادیده گرفت که آنهایی که یک صبح کاری را برای شرکت در این مجمع تعطیل کردند رفتار دیگران را توهینآمیز بدانند. نمیشود به مسئولین برگزاری این جلسه حق نداد که از اتلاف وقت و تلاش پیگیر آن سه ساعت برای به حد نصاب رساندن جلسه دلخور نباشند. افزایش تنش در فضای جمعی ما به نفع هیچکداممان نیست چرا که راه گفتگو را میبندد. 

به عنوان یکی از اعضای انجمن به شیوه کار هر دو هیات مدیره نقدهایی دارم. به عنوان عضوی از کارگروه پژوهش معتقدم بیتعریف بودن انجمن و عدم شکلگیری گفتگو میان هیات موسس و اعضا در آن دو سال اول مشتاقان اولیه را پس زد. نقد دارم به بیانیههایی که انجمن در طول دو سال گذشته صادر کرده. نقد دارم به شیوه برگزاری جلسه مجمع که اگرچه در کلام امکان حضور نویسندگان شهرستانی را میداد اما در واقع آنها را از مشارکت در انجمنی که قرار بود انجمن آنها هم باشد باز میداشت. نقد دارم به عدم مشارکت اعضا و بیتفاوتیشان در قبال انجمنی که خودشان راعضوی از آن میدانند بیمنظور کردن وظیفهای. نقد دارم به اینکه هیاتمدیرهها پلاتفرم مناسبی برای گفتگوی اعضا فراهم نکردند. چیزی که پیش از هر چیز به آن نیاز داشتیم - شنیدن صدای دیگری- با این حال اگر شانسی برای گذر از ضعفهایمان داشته باشیم همین حرکتهای ضعیف و کمتوان جمعیست. اگر شد که هیچ اگر هم نشد میتوانیم سند تاریخی برجا بگذاریم که تلاشمان را کردیم اما نشد، مشکل جای دیگر است و ابتدا باید آن معیوب دیگر را درمان کرد. 

هیچ نظری موجود نیست: