امروز من مثل دیگر روزهای تعطیل زندگی کردم اما دلم و ذهنم میدانست امروز مثل روزهای تعطیل دیگر نیست. میدانست امروز مثل هشت مارسهای دیگر هم نیست. چشم من در این ماهها دخترانی دیده که ارادهای قوی قدمهایشان را باصلابت ساخته. موهایی را دیده که تاب و رنگشان زیبایی دیگری به شهر بخشیده. لبخندهایی را دیده که رنج و مقاومت ملاحتشان را غیرقابل توصیف کرده. چشم من ستایش را در نگاه مردم شهر دیده. ستایش شجاعت پاسداری از رویایی انسانی.
هشت مارس سال یک، اولین سال تولد دوباره رویاییست که مدتها بود به خواب رفته بود؛ رویای برابری. به گمانم برابری یکی از زیباترین ساختههای تخیل انسانیست. جهان زندهای که ما روی کره زمین میشناسیم ردی از برابری ندارد. ضعیف به دست قوی کشته میشود. شیر همیشه شیر است. عقاب همیشه عقاب و آهو با تمام زیباییاش اگر در میدان شکار شیر یا عقاب قرار بگیرد چندان شانسی برای بقا ندارد. نه آهوان دیگر برای نجاتش یک پارچه علیه عقاب میشورند و نه میتوانند بالهای عقاب را بچینند تا دیگر هوس بردن بچه آهوی نگونبخت به سرش نزند. اما انسان تخیل میکند. و میان تخیلاتش، تخیل ثروت و قدرت بیحد و حصر، تخیل شهرت جهانی، تخیل کیفور شدن از ضجه دیگری، تخیل میدان دادن به شهوت نفرت و دست زدن به قتل، تخیل بیاندازه خوردن، بیاندازه ارضا شدن، بیاندازه خوابیدن، تخیل زیبایی هم هست که میخواهد آنکه ضعیف پا به دنیا میگذارد و آنکه قوی، آنکه زن پا به دنیا میگذارد و آنکه مرد، آنکه سیاه به دنیا میآید و آنکه سفید، همه فرصتی برابر برای تجربه زندگی داشته باشند. تحقیر نشوند، استثمار نشوند، و تحت انقیاد و سلطه دیگری نباشند. همه از فرصتی برابر برای دوست داشتن و دوست داشته شدن برخوردار باشند.
شاید برابریخواهی یکی از پیچیدهترین و دور از دسترسترین تخیلات ذهن بشر باشد. برابریخواهی بدون آزادی امکانپذیر نیست، در عین حال برابریخواهی، آزادی را محدود و مسئول میکند. برابری خواهی بدون جنگیدن در مقابل انواع زیادهخواهی به دست نمیآید، در عین حال جنگیدن تیغ دو لبهایست که ممکن است در هر گامِ پیروزی در جنگجو شهوت قدرت، برتری، و خشونت را بیدار کند. برابری خواهی بدون ایجاد فرصتهای برابر برای همه امکانپذیر نیست، در عین حال میل به ساختن فرصتهای برابر ممکن است به جهنم یکسان سازی برسد. برابریخواهی راهی نیست که بشود به تاخت رفت یا تنها رفت چراکه مسیرش دائم نیازمند بازبینیست. نیازمند نقد است. نیازمند زدودن عواملیست که به نام برابرخواهی گروهی را ”برابرتر“ میکند. نیازمند مراقبت در مقابل عواملیست که میخواهد برابری را تبدیل به سلطه کند؛ سلطه برابری.
برابریخواهی رویای زیبا و در عین حال ترسناکیست. ترسناک است زیرا در مسیر حرکت به سمت آن، پرتگاههای خوفناک زیادی وجود دارد و ترسناک است زیرا رسیدن به هیچ مرتبهای از برابری پایان راه نیست. برابری نیازمند مراقبت دائم است. برابری مثل موجود زندهایست که اگر تغذیه نشود، مراقبت نشود، از بین میرود. جامعهای که رویای برابری را در سر دارد، چارهای ندارد جز اینکه شهروندانی آگاه و حساس نسبت به برابری تربیت کند. شهروندانی که نسبت به کوچکترین تضییع حقی واکنش نشان میدهند. شهروندانی که نسبت به کوچکترین تجاوزی به حق دیگری اعتراض میکنند. شهروندانی که نفسشان به پاسداری به حقوق دیگری بسته است.
فکر میکنم بیراه نیست اگر بگویم در هشت مارس سال یک، در ایرانزمین رویای برابری به عرصه عمومی پا گذاشته. رویایی که پرچمدارش زنانند؛ نیمی از جامعه که در طول چند دهه گذشته تلاش مداومی برای بالا بردن توانش کرده. امروز جامعهای داریم که زنانش به اندازه مردانش تخصص دارند، ذکاوت دارند، توانمندند، درایت دارند و توانمندیشان را در مسیری سخت و رقابتی نابرابر به دست آوردند. و تجربه و درک رنج این نابرابریست که امروز آنها را برابریخواه کرده است. برابریی که فرصت تجربه زندگی آزادانه و شرافتمندانه را به همه بدهد. هشت مارس سال یک برای ایران یک شروع است. شروع گام گذاشتن در مسیری سخت و پر فراز و نشیب. آیا در دنیایی که از انواع نابرابری رنج میبرد، این گوشه زمین فرصتی تازه به رویای برابری خواهد داد؟ در دل بعضیهامان امیدی هست که بله. در دل بعضیهامان هراسی هست که چگونه، وقتی در آلونکهای قوطی کبریتیمان هنوز حتی همسایهها با هم غریبهاند. آنهایی که متوجه چکه کردن شیر آب، آشغالی که روی زمین افتاده، دری که باز مانده یا نوشته تازهای که روی برد ساختمان نصب شده نمیشوند. آدمهایی که نیستی را زیست میکنند. در دل بعضیهامان هم اندوهی هست که این جوانه تازه تاب نمیآورد.
نیستی سنگین است. هوا برای جوانههای تازه نامساعد است اما تاریخ نشان داده اراده انسانی در محقق ساختن رویایش میتواند نیرویی باشد معجزهگر آن هنگام که آنها که زندگی را زیست میکنند، همدیگر را بیابند و رویایشان را صیقل دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر