به نظرم آنچه آدمهای یک نسل را
شبیه هم میکند و به آنها اشتراکاتی میبخشد که میشود بهشان گفت یک نسل، مجموعهای
از تجربیات مشترک است. کودکان جنگ، بچههای دهه شصت حافظه تاریخی مشترکی دارند.
بمباران، اعلان وضعیت خطر، پناهگاه، جیرهبندی مواد خوراکی، یک شکل بودن
وسایلمان از لباس گرفته تا مداد و پاککن، شعارهایی که سر صف میدادیم و هراسهایی
که هر کداممان فکر میکردیم مختص خودمان است اما بین همه مشترک بود؛ هراسهایی که
به بخش احکام کتاب دینی برمیگشت، هراسهایی که به داشتن ممنوعها در خانه مربوط
میشد و هراسهایی که ریشه در یک اگر ترسناک داشت؛ اگر صدام پیروز شود چه؟ جنگ بیشک
یکی از ارکان تعریفکننده هویت آنهاییست که امروز دهه سی و چهل زندگیشان را میگذرانند؛
بخش بالغ فعال جامعه که معیارهایی نسبتا نهادینه شده و تثبیتشده دارد، دیگر کمتر
نیازمند تایید دیگران است و میتواند حالا عقاید و افکارش را با ترس کمتری بیان
کند یا اگر خودش جرات زیستنش را نداشته، آن را به فرزندانش منتقل کند. به نظرم میآید
اگر بخواهیم پیشبینی کنیم جامعه بیست سال بعد چه معیارهای اخلاقی دارد، مبانی
فلسفی زیستیاش چیست، آرزوهای ملی، حسرتهای ملی و عقدههای حقارت ملیاش کجاست
باید دید چه بر سر کودکان جنگ آمده.
جنگ جریان عجیبیست. در تعریف جنگ،
آن را شرایط غیرعادی تعریف میکنند. شرایط
غیرعادی یعنی شرایطی که معیارهای سنجشش بر منطق و حتی عقلگرایی الزاما منطبق نیست.
جنگ قانون خودش را دارد. اتحاد برای برد ضروریست و الزام به اتحاد خیلی رفتارها را
توجیه میکند. جنگ سطح متفاوتی از خشونت را تعریف میکند. جنگ به مفاهیمی چون
آرمان، وطن، دارایی، ملت، قضاوت و ... بار معنایی جدیدی میدهد. این تغییرات، آرام
و پیوسته نیست. تغییراتی که جنگ به جامعه تحمیل میکند ناگهانیست و همین ناگهانی
بودن تنشزایش میکند. میتواند در ابعاد فردی شوکهای روانی وارد کند و منگی و
گیجی و لنگدرهوایی در نسلی بهوجود آورد.
اینها را گفتم که پاسخی شوند برای
این سوال را چرا باید الان از جنگ بخوانیم و از جنگ بنویسیم. دغدغه من از نوشتن و
خواندن از جنگ پیدا کردن مقصر و قهرمان آن دوره نیست، دغدغهام حتی ثبت گذشته
نیست. گذشته، گذشته و باید به فردا فکر کرد. اما راه نسل فردا از میان دستان جامعه
میانسالی میگذرد که هشت سال از آسیبپذیرترین دوران زندگیاش را در جنگ گذرانده.
برای فهمیدن آدمهایی که امروز با شما قرار ملاقات میگذارند و سر قرارشان حاضر
نمیشوند، تعهد انجام کاری را به عهده میگیرند و آن را تحویل نمیدهند، بیآنکه
برایشان بردی داشته باشد زیرپایتان را خالی میکنند، در موقع نیاز تنهایتان میگذارند،
همیشه آشوبند و آرامش به دنیایشان راه پیدا نمیکند، دغدغه رفتن دارند و اگر رفتهاند
دغدغه درست و حسابی کندن ولشان نمیکند و پر از بغض و حسرتند بیآنکه دقیقا بدانند
چه مرگشان است باید از جنگ خواند. نه از تاریخ جنگ که از آنچه جنگ با روان آدمی میکند.
کتابهایی که خواسته مرا برآورده
کند کم نوشته شده. با این حال سه پیشنهاد مهرماهی برای شناخت بهتر جنگ دارم. اول "زمین
سوخته" احمد محمود. اگر کتابهای محمود را خوانده باشید- به خصوص همسایهها
را- و بعد زمین سوخته را دست بگیرید همان چند صفحه اول متوجه میشوید قلم داستان،
قلم همسایهها نیست. قلم ضعیف است و گاهی حتی داستان پریشان میشود. اما این قلم
کسیست که در جنگ، از جنگ مینویسد؛ نه به عنوان یک تماشاچی، به عنوان یک آسیبدیده
جنگی. داستان به شما میگوید جنگ چطور زندگی را در یک شهر آرام آرام میکشد. نه
اینکه زندگی به جای دیگری کوچ کند، جنگ چنان تیشه بر ریشه یک شهر میزند که بازگشت
زندگی به آن اگرنه غیرممکن که لااقل بعید مینماید. کتاب را نشر معین منتشر کرده و
همچنان منتشر میشود. دوم "من قاتل پسرتان هستم" احمد دهقان. مجموعه
داستانی از نویسندهای که تجربه دست اول از جنگ دارد. بیشتر داستانها تم ضدجنگ دارند
و به زیباترین شکل ممکن خشونت و لزوم تغییر معیارهای اخلاقی در خلال جنگ را به
تصویر میکشد. کتاب توسط نشر افق منتشر شده و در حال حاضر در چاپ ششم است. سوم
"اشغال" محمدرضا ابوالحسنی. کتاب روایتی است از چهل و پنج روز مقاومت در
خرمشهر. به نظرم کتاب مفهوم وطن، جنگیدن تا پای جان و آنچه این شرایط بر سر روابط
انسانی میآورد را به زیبایی به تصویر میکشد. کتاب از مجموعه روایت فتح است و در
بین چند کتابی که من خواندهام یکی از بهترینهایش.
هر سه کتاب دردآورد است. کتاب
محمود ابعاد اجتماعی پررنگتری دارد. کتاب دهقان بیشتر به ابعاد فردی میپردازد و
کتاب ابوالحسنی میگوید جنگیدن با دست خالی و کورمال کورمال یعنی چه. اگر کتابها
را خواندید پیشنهاد میکنم به این سوالها فکر کنید.
سوال صفر: جنگ یعنی چه؟
سوال اول: جنگ چطور دنیای ذهنی
آدمها، ارزشها و خواستهایشان را تغییر میدهد؟
سوال دوم: جنگ چطور خط قرمزهای
اخلاقی را جابهجا میکند؟
سوال سوم: خشونت جنگ چه بر سر روان
انسانهای درگیر در جنگ میآورد؟
سوال چهارم: یکی از شخصیتهای
داستانها را انتخاب کنید و تصویر کنید سی و چهار سال بعد- همین امروز- میخواهید
یک روز زندگیاش را بنویسید. فکر میکنید خاطره جنگ چطور روی یک روز زندگیِ امروزش
تاثیر میگذارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر