شنبه شب وقتی گروه ارکستر نوجوانان ایران روی سن سالن تئاتر شهرزاد آمد و آرمان نوروزی دستهایش را بالا برد و صدای سازهای تنیده در هم بلند شد، بیاختیار اشک چشمانم را پر کرد. شاید برای آدمهای نسل قبل از من دیدن دختر و پسرهایی نوجوان روی سن چیزی جز حسرت گذشته نداشته باشد. شاید برای آدمهای نسل بعد از من هم شنیدن اجرای آماتوری نوجوانان و مقایسه آن با اجراهای حرفهای آن طرف آبی فقط به نقنقی از سر نارضایتی ختم شود. اما برای نسل من اجرای روی سن شنبه شب، معنایی جز امید نداشت. گروه مینواخت، بازیگران نقشآفرینی میکردند، خواننده مهمان گروه میخواند و من فکر میکردم این مايیم. این ماییم که ماندیم و برای باز کردن تنفسگاهی هر چند کوچک جنگیدیم. این ماییم که برای تکرار نشدن محرومیتهای دوره بچگیمان خودمان را به آب و آتش زدیم. این ماییم که از هر دری ما را راندهاند، راه دیگری برای وارد شدن پیدا کردهایم. این ماییم که دوران سخت، بیانعطاف، پرقضاوت و پر از باید و نباید گذشته را به سنی پیوند زدهایم که بوی صلح و آرامش و رشد دوباره خلاقیتهای فردی را میدهد. فکر میکنم برای آنها که بعد از ما میآیند، کارهای نسل من چندان بزرگ نباشد. اما من میدانم برای جمع کردن دختر و پسرهای نوجوان دور هم، برای ترغیب کردنشان به آماده کردن فقط یک اجرای نسبتا سنگین، برای اجرای یک نمایش عاشقانه روی سن، حتی برای تهیه ساز، و مکانی برای یکی دو اجرا چقدر دوندگی شده است، چقدر چانه زنی شده است، به چند مرجع فلان و بهمان جواب داده شده است، از چند سد شبهه و ممنوعیت و باید و نباید عبور شده است تا رسیده به جایی که من بتوانم روبه روی پردهای بنشینم و آنچه آرزوی کودکیام بود را در نسل بعدم تبلوریافته ببینم. در طول اجرا میدانستم استادان نوجوانانی که صدای سازهایشان روی سن شنیده میشد، آدمهایی که امروز مثل من دهه سی و چهل زندگیشان را پشت سر میگذارند، قلبشان بابت به حقیقت پیوستن رویاهای کوچکشان سخت میتپد. و میدانستم بزرگسالهایی که گروه نوجوان را همراهی میکردند تا اجرای مطلوبتری داشته باشند، به چه مشقتی چراغ امید کوچکشان را هنوز در دل روشن نگه داشتهاند.
اجرای شنبه شب، کار خلاقانهای بود. برداشتی از نمایش پرگینت اثر هنریک ایبسن با بازیگری افسانه پرمر در نقش پسری عیاش و ماجراجو و سارا شاهی در نقش زنان زندگی پسر روی سن اجرا میشد و گروه ارکستر نوجوانان به رهبری آرمان نوروزی قطعههایی که ادوارد گریک بر اساس این نمایشنامه رمانتیک ساخته بود را اجرا میکرد. صدای گرم و دلنواز گلاره وزیری زاده، بازیگری قوی افسانه پرمر و نوازندگی خوب گروه سازهای بادی اجرا را دوست داشتنی کرده بود. نمایشنامه ایبسن زیباست و قطعههای گریک چنان رمانتیک است که اگر رقیقالقلب باشید بعید است اشکتان را درنیاورد. گروه ارکستر نوجوانان و جوانان ایران شنبه شب آینده، هفتم بهمن اجرای دومی دارد. امیدوارم نوجوانان، هفته آینده هم سالن را مثل شنبه شب گذشته پر از جمعیت ببینند و حتی پلهها را در تسخیر آنهایی که حاضر شدهاند روی زمین بنشینند اما از آنهایی حمایت کنند که هر روز صبح دوباره امیدشان را در قلبشان میگذارند، لبخندشان را به لبهایشان میآویزند و برای آینده بهتر میجنگند. آگهی اجرای هفته بعد و بخشی از اجرای هفته گذشته را بالای این پست ببینید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر