شهر تهران مثل بسیاری از کلانشهرها مشکلات بسیاری دارد. بعضی از مشکلات فعلی شهر تهران آنقدر بزرگ شده که بعید است شهروند این شهر باشید و آن را ندیده باشید. آلودگی هوای شهر تهران (علیرغم بهبود قابل ملاحظه آن طی چهار سال اخیر)، مشکل ترافیک در تمامی محلات تهران، افزایش چشمگیر کارتنخوابها، آشغال جمعکنها، معتادین و کودکان کار چیزهاییست که به راحتی به چشم میآید. شهروندانی که کمی حساستر باشند احتمالا افزایش تعداد دستفروشها، غیبت معنادار معلولین و کاهش تعداد سالمندان در مکانهای عمومی را هم شاید احساس کرده باشند. حضور چشمگیر گروههای آسیبپذیر در فضای عمومی این دلهره را بیشتر میکند که شهر از همیشه نابرابرتر، ناعادلتر و تهدیدپذیرتر است. اما نگاه عمیقتری به وضعیت شهر نشان میدهد تهران در حال حاضر بحران جدیتری دارد. تهران در سالهای آتی با مشکل تامین بودجه نگهداری شهر مواجه است.
بودجه مربوط به نگهداری شهرها پیش از انقلاب به عهده دولت بود و احتمالا تا حد زیادی از محل درآمدهای نفتی تامین میشد. با توجه به اینکه جمعیت شهرنشین تا اوایل دهه پنجاه شسمی تنها سی درصد جمعیت کل کشور بوده و شهرهای چندان بزرگی هم نداشتیم، میشود گفت دولت بار غیرقابل تحملی بر دوش نداشته. در دهه پنجاه شهرها رو به گسترش گذاشتند. سال پنجاه و هفت نسبت شهرنشینها و روستا نشیها تقریبا برابر شد. دهه شصت و دهههای بعد رشد شهرنشینی همزمان با انفجار جمعیت همچنان ادامه پیدا کرد و جنگ و بحرانهای زیست محیطی مثل خشکسالی هم به آن دامن زد. امروز بیشتر از هفتاد درصد جمعیت ایران شهرنشین است و درصد بالایی از شهرنشینان در شهرهای بزرگ زندگی میکنند. تمرکز هفتاد درصدی در شهرها و به خصوص کلان شهرها سبب شد عملا تامین هزینه نگهداری شهر دیگر برای دولت امکانپذیر نباشد. قانون تغییر کرد و تصمیم بر این شد تهران و چند کلانشهر دیگر خود مسئول تامین بودجه نگهداریشان شوند. به نظرم این اتفاق پدیده خوشآیندی هم بود. اگر نفعی که شهروند در شهرهای بزرگ میبرد قابل مقایسه با شهرهای کوچک و روستاها نیست باید هزینه نفعش را هم بپردازد.
بنابراین تهران هم باید راه حلی برای تامین درآمدش پیدا میکرد. بعد از اتمام جنگ نفس¬ها دوباره سر جا آمد و توجه مردم و مسئولین به مشکلات داخلی جلب شد. کرباسچی در دوران شهرداریش برای تامین بودجه شهر تهران راهحل تراکم فروشی را انتخاب کرد. فکر میکنم اگر فروش تراکم نبود راه دیگری که می¬توانست پیش روی مردم تهران باشد پرداخت مالیاتهای سنگینتر بود. اینکه چرا راهحل دوم انتخاب نشد را نمی¬دانم. شاید تصوری وجود داشت که شهر در شرایط بعد از جنگ آمادگی روانی پذیرش یک هزینه قابل ملاحظه را در سبد هزینههایش ندارد. شاید هم متولیان امور، حاضر به پرداخت هزینه توجیه این کار برای شهروندان نبودند. شاید هم قضیه به مسئله عدم بلوغ برمیگردد. این تصور که همیشه شاه/حاکم/ والی/ والد وظیفه دارد نیاز زیردستان را با حداقل فشار ممکن برآورده کند. راه حل کرباسچی به نظرم در دوره خودش به عنوان یک راه حل کوتاه مدت و مقطعی کار میکرد. شهروندی که پول داشت با خرید تراکم سهم بیشتری در تامین بودجه شهر به عهده میگرفت. در عوض خانهاش را میکوبید ساختمان چند طبقه میساخت و سود میکرد. به این ترتیب اولا ضعیفترها کمتر میپرداختند، قویترها بیشتر میپرداختند و سود بیشتر هم میکردند و تهران که مشکل کمبود مسکن هم داشت بدون دخالت دولت صاحب مسکن بیشتری میشد. اما طرح (حتی به عنوان یک طرح کوتاه مدت) چند ایراد اساسی داشت و به سوداگری میدان میداد. اول سقفی برای فروش تراکم وجود نداشت. دوم مسئله ترافیک در فروش تراکم دیده نشده بود. سوم نظارت بر ساخت و ساز درست انجام نمیشد. اگر انگشت شماتت در بخش اول و دوم به سوی شهرداری باشد. انگشت مواخذه در مورد سوم به سوی ساز و کار نظارتی کشور و صد البته خود ما شهروندان است که در چرخه فساد وارد شدیم. جهت رفع نقص مورد اول و دوم طرح جامع شهر تهران دوباره نوشته شد و طی آن محدودیتهایی برای فروش تراکم اعمال شد. شرایطی که نمیگذاشت هر کسی هر چند طبقه دلش بخواهد در هر جای تهران بسازد. با این حال قانون آنقدر اما و اگر داشت که نه تنها دست سوداگران را باز میگذاشت که دست طبقات مرفه و متوسط تهرانی را هم باز میگذاشت تا از قبل تغییرات قیمت مسکن سود کنند بدون آنکه برای سودشان زحمتی کشیده باشند. اما مسئله اصلی این بود که اگر تراکم فروخته نمیشد شهر چطور قرار بود هزینههایش را تامین کند. باکاهش تقاضای ساخت و ساز و تکمیل ظرفیت شهر تهران برای خراب کردن و چند طبقه ساختن، تراکمهای استفاده نشده مثل اوراق بهادار خرید و فروش شدند اما این هم کافی نبود. طی دو سال اخیر شهرداری تهران برای پر کردن صندوق دست به دامن مابهالتفاوتهای ارزش املاک مسکونی و اداری و تجاری شد و سعی کرد با شناسایی واحدهای مسکونیای که استفاده اداری یا تجاری میشدند تا حدودی خزانهاش را پر کند. امروز اما ظرفیت حتی برای فروش تراکمهای سیال و مابهالتفاوت ارزش املاک مسکونی با تجاری/اداری هم پر شده و تهران مانده و صندوقی که راهی برای کسب درآمد ندارد.
شورای شهر بعدی تهران در درجه اول به گروه سیاستگذاران شهری شامل شهرسازها و حقوقدانها و اقتصاددانها نیاز دارد تا بتوانند راه¬کاری برای تامین درآمد شهر تهران تهیه کنند. راهی غیر از فروش تراکم، غیر از فروش فضاهای شهری که حق همه است. اگر قرار باشد نمایندهای به شورای شهر بفرستم چه از طریق انتخاب نماینده مستقل، چه از طریق انتخاب از لیست حزبی به نمایندهای رای میدهم که فکر کنم میتواند اولا مسئله بودجه شهر تهران برای درازمدت و با حداقل آسیبها حل کند. دوم نه به من شهروند و نه به هیچکس دیگر باج ندهد. تهران شهر پرهزینهایست و باید بپذیریم به عنوان شهروند هزینههای شهر را تقبل کنیم. سوم الویتهای هزینهکرد شهر تهران را برآورد کند و با امساک در زمینه نیازهای واقعی شهر تهران هزینه کند؛ چیزهایی که ممکن است به چشم نیاید اما تهران را از شرایط ناخوشایند فعلی بیرون بیاورد. دوست دارم مورد چهارم را هم اضافه کنم و بگویم با فساد مبارزه کند اما آنقدر آن را دور از ذهن و خیالپردازانه میبینم که به سه تای دیگر بسنده می¬کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر